سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش میشد باز برگردی به شهر مادرت
تا که راحت جان دهد این کفتر نامه‌برت

من نوشتم که بیا، ای کاش دستم می‌شِکست
کاش می شد پیکِ من هرگز نیاید محضرت

نامه‌هاشان را نخوانده پاره کن ، آتش بزن
هیچ کس اینجا نخواهد ماند یار و یاورت

یک کمی هم رحم کن بر لخوشی‌های رباب
جان من برگرد، تا زنده بماند اصغرت

سر به سر با مردم این شهر نگذار و برو 
نقشه‌ها دارند در سر، کارها هم با سرت

@narimani_matn

نیزه‌داری نیزه‌اش را تیزِ تیزِ تیز کرد 
تا بیفتد با تمامِ آن به جان اکبرت

مشک‌هایت را حسابی پُر کن اینجا آب نیست
رحم کن بر آبروی حضرت آب‌آورت

لااقل اهل و عیالت را ببر یک جای امن
گُنگ و سربسته بگویم " وای ، موی دخترت "

چشم‌های بی‌حیای مردم اینجا هرزه است
وای می‌ترسم بیفتد بر نگاه خواهرت

*شاعر : #رضا_قاسمی




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 4:6 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه